امام حسین علیه السلام

یکی از نشانه های جهل و نادانی ، نزاع و جدال با غیر اهل فکر است

امام حسین علیه السلام

یکی از نشانه های جهل و نادانی ، نزاع و جدال با غیر اهل فکر است

دربیان توجّه ابى عبداللّه علیه السّلام به جانب مکّه معظّمه

بیان امُورى که متعلّق به حضرت سیّدالشّهداء علیه السّلام است از زمان حرکت آن حضرت از مدینه تا ورود به کربلا و شهادت مسلم بن عقیل و شهادت دو کودک او: چون در کتب فَریقَیْن این واقعه هائله به طور مختلف ایراد شده دراین رساله اکتفاءمى شود به مختصرى ازآنچه اعاظم عُلما در کتب معتبره ذکرنموده اند وما تاممکن باشد ازروایت شیخ مفید وسیّدبن طاوس وابن نما و طبرى تجاوز نمى کنیم وروایت ایشان رابه روایت سایرین اختیار مى کنیم ، وغالباًدر صدر مطلب اشاره به محلّ اختلاف وناقِل آن مى رود. الحال مى گوئیم :
بدان که چون حضرت امام حَسَن علیه السّلام به ریاض قدس ارتحال نمود شیعیان در عراق به حرکت در آمده عریضه به حضرت امام حسین علیه السّلام نوشتند که ما معاویه را از خلافت خلع کرده با شما بیعت مى کنیم حضرت در آن وقت صلاح در آن امر ندانسته امتناع از آن فرموده وایشان را به صبر امر فرمود تا انقضاء مدّت خلافت معاویه پس چون معاویه علیه اللّعنه در شب نیمه ماه رجب سال شصتم هجرى از دنیا رخت بر بست فرزندش یزید علیه اللّعنه به جاى او نشست و به اِعداد امر خلافت خود پرداخت نامه اى نوشت به ولید بن عتبة بن ابى سفیان که از جانب معاویه حاکم مدینه بود به این مضمون که : اى ولید! باید بیعت بگیرى از براى من از ابو عبداللّه الحسین و عبداللّه بن عمر (63) و عبداللّه بن زبیر و عبد الرحمن بن ابى بکر، و باید کار بر ایشان تنگ گیرى و عذر از ایشان قبول ننمائى و هر کدام از بیعت امتناع نماید سر از تن او برگیرى و به زودى براى من روانه دارى .
چون این نامه به ولید رسید مروان را طلبید و با او در این امر مشورت کرد. مروان گفت :که تا ایشان از مردن معاویه خبر دار نشده اند به زودى ایشان را بطلب و بیعت از براى یزید از ایشان بگیر و هر کدام که قبول بیعت نکند او را به قتل رسان . پس درآن شب ولیدایشان را طلب نمود و ایشان در آن وقت در روضه منوّره حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم مجتمع بودند، چون پیغام ولید به ایشان رسید امام حسین علیه السّلام فرمود که چون به سراى خود باز شدم من دعوت ولید را اجابت خواهم کرد.
پیک ولید که عمر بن عثمان بود برگشت عبد اللّه زبیر گفت که یا ابا عبد اللّه ! دعوت ولید در این وقت بى هنگام مى نماید و مرا پریشان خاطر ساخت در خاطر شما چه مى گذرد؟ حضرت فرمود: گمان مى کنم که معاویه طاغیه مرده است و ولید ما را از براى بیعت یزید دعوت نموده . چون آن جماعت بر مکنون خاطر ولید مطّلع گردیدند عبداللّه عمر و عبدالرّحمن بن ابى بکر گفتند که ما به خانه هاى خود مى رویم و در به روى خود مى بندیم .
و ابن زبیر گفت که من هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد. حضرت امام حسین علیه السّلام فرمود که مرا چاره اى نیست جز رفتن به نزد ولید پس ‍ حضرت به سراى خویش تشریف برد و سى نفر از اهل بیت و موالى خود را طلبید و امر فرمود که سلاح بر خود بستند وآنها را با خود برد و فرمود که شما بر در خانه بنشینید و اگر صداى من بلند شود به خانه در آئید. پس حضرت داخل خانه شد چون وارد مجلس گردید دید که مروان نیز در نزد ولید است پس حضرت نشست . ولید خبر مرگ معاویه را به حضرت داد آن جناب کلمه استرجاع گفت پس ولید نامه یزید را که در باب گرفتن بیعت نوشته بود براى آن حضرت خواند، آن جناب فرمود: من گمان نمى کنم که تو راضى شوى به آنکه من پنهان با یزید بیعت کنم بلکه خواهى خواست از من که آشکارا در حضور مردم بیعت کنم که مردم بدانند، ولید گفت : بلى چنین است .
حضرت فرمود: پس امشب تاءخیر کن تا صبح تا ببینى راءى خود را در این امر. ولید گفت : برو خداوند با تو همراه تا آنکه در مجمع مردم ترا ملاقات نمائیم .
مروان به ولید گفت که دست از او بر مدار اگر الحال از او بیعت نگیرى دیگر دست بر او نمى یابى مگر آنکه خون بسیار از جانِبَین ریخته شود اکنون دست بر او یافته اى او را رها مکن تا بیعت کند و اگرنه او را گردن بزن . حضرت از سخن آن پلید در غضب شد و فرمود که یابن الزّرقاء! تو مرا خواهى کشت یا او، به خدا سوگند که دروغ گفتى و تو و او هیچ یک قادر بر قتل من نیستید. پس رو کرد به ولید و فرمود: اى امیر! مائیم اهل بیت نبوّت و معدن رسالت و ملائکه در خانه ما آمد و شد مى کنند و خداوند ما را در آفرینش مقدّم داشت و ختام خاتمیّت بر ما گذاشت و یزید مردى است فاسق و شرابخوار و کشنده مردم به ناحقّ و علانیه به انواع فسوق و معاصى اقدام مى نماید و مثل من کسى با مثل او هرگز بیعت نمى کند و دیگر تا ترا ببینم گوئیم و شنویم . این را فرمود و بیرون آمد و با یاران خود به خانه مراجعت نمود و این واقعه درشب شنبه سه روز به آخر ماه رجب مانده بود، چون حضرت بیرون رفت مروان با ولید گفت که سخن مرا نشنیدى به خدا سوگند دیگر دست بر او نخواهى یافت .
ولید گفت : واى بر تو! راءیى که براى من پسندیده بودى موجب هلاکت دین و دنیاى من بود، به خدا سوگند که راضى نیستم جمیع دنیا از من باشد و من در خون حسین علیه السّلام داخل شوم ، سُبحان اللّه تو راضى مى شوى که من حسین رابکشم براى آنکه گوید با یزید بیعت نکنم ؛ به خدا قسم هر که در خون او شریک شود او را در قیامت هیچ حسنه نباشد و نخواهد بود، مروان در ظاهر گفت که اگر از براى این ملاحظه بود خوب کردى ولکن در دل راءى ولید را نپسندید . ولید در همان شب در بیعت ابن زبیر مبالغه نمود و او امتناع مى کرد تا آنکه درهمان شب از مدینه فرار نموده متوجّه مکّه شد چون ولید بر فرار او مطّلع شد مردى از بنى امیّه را با هشتاد سوار از پى او فرستاد چون از راه غیر متعارف رفته بود چندان که او را طلب کردند نیافتند و برگشتند.
چون صبح شد حضرت امام حسین علیه السّلام از خانه بیرون آمده و در بعضى از کوچه هاى مدینه مروان آن حضرت را ملا قات کرد و گفت : یا ابا عبداللّه ! من ترا نصیحت مى کنم مرا اطاعت کن و نصیحت مرا قبول فرما. حضرت فرمود: نصیحت تو چیست ؟ گفت : من امر مى کنم ترا به بیعت یزید که بیعت او بهتر است از براى دین و دنیاى تو!؟ حضرت فرمود: اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ وَ عَلَى اْلاِسْلامِ السَّلام ...
کلمات حیرت انگیز مروان باعث این شد که حضرت کلمه استرجاع بر زبان راند و فرمود: بر اسلام سلام باد هنگامى که امّت مبتلا شدند به خلیفه اى مانند یزید و به تحقیق که من شنیدم از جدّم رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم که مى فرمود خلافت حرام است بر آل ابى سفیان و سخنان بسیار در میان حضرت و مروان جارى شد پس مروان گذشت از آن حضرت به حالت غضبان چون آخر روز شنبه شد باز ولید کسى به خدمت حضرت امام حسین علیه السّلام فرستاد و در امر بیعت تاءکید کرد حضرت فرمود: صبر کنید تا امشب اندیشه کنم و در همان شب که شب یکشنبه دو روز به آخر رجب مانده بود متوجّه مکّه شد و چون عازم خروج از مدینه شد سر قبر جدّش پیغمبر و مادرش فاطمه و برادرش ‍ حسن علیهماالسّلام رفت و با آنها وداع کرد و با خود برداشت فرزندان خود و فرزندان برادر و برادران خود و تمام اهل بیت خود را مگر محمّد بن الحنفیه رحمه اللّه که چون دانست که آن حضرت عازم خروج است به خدمت آن حضرت آمد وگفت : اى برادر گرامى ! تو عزیزترین خلقى نزد من و از همه کس به سوى من محبوب ترى و من آن کس نیستم که نصیحت خود را از احدى دریغ دارم و تو سزاوارترى در باب آنچه صلاح شما دانم عرض کنم ؛ زیرا که تو ممازجى با اصل من و نفس من و جسم من و جان من و توئى امروز سند و سیّد اهل بیت و تو آن کسى که طاعتت بر من واجب است ؛ چه آنکه خداوند ترا برگزیده است و در شمار سادات بهشت مقررّ داشته است .
اى برادر من ، صلاح شما را چنین مى دانم که از بیعت یزید کناره جوئى و از بلاد و شهرهائى که درتحت فرمان او است دورى گزینى و به بادیه ملحق شوى و رسولان به سوى مردم بفرستى و ایشان را به بیعت خویش دعوت نمائى پس اگر بیعت تو را اختیار نمایند خدا را حمد کنى و اگر با غیر تو بیعت کردند به این دین و عقل تو نکاهد و به مروّت و فضل تو کاهش نرسد. همانا من مى ترسم بر تو که داخل یکى از بلاد شوى و اهل آن مختلف الکلمه شوند گروهى با تو و طایفه اى مخالف تو باشند و کار به جدال و قتال منتهى شود آن وقت اوّل کس توئى که هدف تیر و نشان شمشیر شوى و خون تو که بهترین مردمى از جهت نفس و از قبل پدر و مادر ضایع شود و اهل بیت شریف ، ذلیل و خوار شوند. حضرت فرمود که اى برادر، پس به کجا سفر کنم ؟ گفت : برو به مکّه و در همانجا قرار گیر و اگر اهل مکّه با تو شیوه بى وفائى مسلوک دارند متوجّه بلاد یمن شو که اهل آن بلاد شیعیان پدر و جّد تواَند و دلهاى رحیم و عزمهاى صمیم دارند و بلاد ایشان گشاده است و اگر در آنجا نیز کار تو استقامت نیابد متوجّه کوهستانها و ریگستانها و درّه ها شو و پیوسته از جائى به جائى منتقل شو تا ببینى که عاقبت کار مردم به کجا منتهى شود.
حضرت فرمود که اى برادر هر آینه نصیحت و مهربانى کردى و امید دارم که راءیت محکم و متین باشد و موافق بعضى روایات پس محمّد بن حنفیّه سخن را قطع کرد و بسیار گریست و آن امام مظلوم نیز گریست پس فرمود که اى برادر، خدا ترا جزاى خیر دهد نصیحت کردى و خیرخواهى نمودى اکنون عازم مکّه معظّمه گردیده ام و مهیّاى این سفر شده ام و برادران و فرزندان برادران و شیعیان خود را با خود مى برم و اگر تو خواهى در مدینه باش و دیده بان و عین من باش و آنچه سانح شود به من بنویس . پس آن حضرت دوات و قلم طلبیده وصیّت نامه نوشت و آن را در هم پیچیده و مهر کرد و به دست او داد و درآن میان شب روانه شد. (64)
و موافق روایت شیخ مفید در وقت بیرون رفتن از مدینه این آیه را آن حضرت تلاوت نمود که در بیان قصّه بیرون رفتن حضرت موسى است از ترس فرعون به سوى مَدْیَن .
(فَخَرَجَ مِنْها خاَّئَفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی مِنَ الْقَوْم الظّالِمینَ)؛(65)
یعنى پس بیرون رفت از شهر در حالتى که ترسان و مترقَب رسیدن دشمنان بود گفت پروردگارا نجات بخش مرا از گروه ستمکاران . و از راه متعارف آن حضرت روانه شد پس اهل بیت آن حضرت گفتند که مناسب آن است که از بیراهه تشریف ببرید چنانکه ابن زبیر رفت تا آنکه اگر کسى به طلب شما بیاید شما را در نیابد، حضرت فرمود که من از راه راست به در نمى روم تا حق تعالى آنچه خواهد میان من و ایشان حکم کند.(66)
و از جناب سکینه علیهاالسّلام مروى است که فرمود وقتى ما از مدینه بیرون شدیم هیچ اهل بیتى از ما اهل بیت رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم ترسان و هراسان تر نبود.
از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام روایت است که چون حضرت امام حسین علیه السّلام اراده نمود که از مدینه طیّبه بیرون رود مخدّرات و زنهاى بنى عبدالمطّلب از عزیمت آن حضرت آگهى یافتند پس به خدمت آن حضرت شتافتند و صدا را به نوحه و زارى بلند کردند تا آن که آن حضرت در میان ایشان عبور فرمود وایشان را قسم داد که صداهاى خود را از گریه و نوحه ساکت کنند وصبر پیش آورند. آن محنت زدگان جگر سوخته گفتند: پس ما نوحه وزارى را براى چه روزبگذاریم به خدا سوگند که این زمان نزد ما مانند روزى است که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم ازدنیا رفت ومثل روزى است که امیرالمؤ منین علیه السّلام وفاطمه علیهاالسّلام ورقّیه وزینب وامّ کلثوم دختران پیغمبر از دنیا رفتند، خدا جان مارا فداى تو گرداند اى محبوب قلوب مؤ منان واى یادگار بزرگواران ، پس یکى ازعمّه هاى آن حضرت آمد وشیون کرد و گفت : گواهى مى دهم اى نور دیده من که دراین وقت شنیدم که جنّیان برتو نوحه مى کردند و مى گفتند:
شعر :
وَاِنَّقَتیلَ الطَّفّ مِنْ آلِ هاشِمٍ
اَذَلُّ رقابًا مِنْ قُریْشٍفَذَلَّتِ(67)
و موافق روایت قطب راوندى و دیگران ، امّسلمه زوجه طاهره حضرت رسالت صلى اللّه علیه و آله و سلّم دروقت خروج آن حضرت به نزد آن جناب آمد عرض کرد:اى فرزند، مرا اندوهناک مگردان به بیرون رفتن به سوى عراق ؛ زیرا که من شنیدم ازجدّبزرگوار تو که مى فرمود که فرزند دلبند من حسین در زمین عراق کشته خواهد شد در زمینى که آن راکربلا گویند. حضرت فرمود که اى مادر به خدا سوگند که من نیز این مطلب رامى دانم ومن لامحاله باید کشته شوم و مرا از رفتن چاره اى نیست و به فرموده خدا عمل مى نمایم ، به خدا قسم که مى دانم درچه روزى کشته خواهم شد و مى شناسم کشنده خود را و مى دانم آن بقعه را که در آن مدفون خواهم شد و مى شناسم آنان را که با من کشته مى شوند از اهل بیت و خویشان و شیعیان خودم واگر خواهى اى مادر به تو بنمایم جائى راکه در آن کشته و مدفون خواهم گردید.
پس آن حضرت به جانب کربلا اشاره فرمود به اعجاز آن حضرت زمینها پست شد وزمین کربلانمودار گشت وامّسلمه محلّ شهادت آن حضرت راومضجع ومدفن او را و لشکرگاه او را بدید و هاى هاى بگریست .
پس حضرت فرمود:که اى مادر! خداوند مقدّر فرموده و خواسته مرا ببیند که من به جور و ستم شهید گردم و اهل بیت و زنان و جماعت مرا متفّرق و پراکنده دیدار کند و اطفال مرا مذبوح و اسیر در غُل و زنجیر نظاره فرماید در حالتى که ایشان استغاثه کنند و هیچ ناصرى و معینى نیابند.
پس فرمود: اى مادر! قَسَم به خدا من چنین کشته خواهم شد اگر چه به سوى عراق نروم نیز مرا خواهند کشت . آنگاه امّ سلمه گفت که در نزد من تربتى است که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم مرا داده است و اینک در شیشه آن را ضبط کردم . پس حضرت امام حسین علیه السّلام دست فراز کرد و کفى از خاک کربلا بر گرفت و به امّ سلمه داد و فرمود: اى مادر! این خاک را نیز با تربتى که جدّم به تو داده ضبط کن و در هر هنگامى که این هر دو خاک خون شود بدان که مرا در کربلا شهید کرده اند.
علاّمه مجلسى رحمه اللّه در (جلاء) فرموده و به سند معتبر از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند (شیخ مفید و دیگران ) که چون حضرت سیّدالشّهدا علیه السّلام از مدینه معلّى بیرون رفت فوجهاى بسیار از ملائکه با علامتهاى محاربه و نیزه ها در دست و بر اسبهاى بهشت سوار، بر سر راه آن حضرت آمدند و سلام کردند و گفتند: اى حجّت خدا بر جمیع خلایق بعد از جدّ و پدر و برادر خود، به درستى که حقّ تعالى جدّ ترا در مواطن بسیار به ما مَدَد و یارى کرد اکنون ما را به یارى تو فرستاده است . حضرت فرمود: وعده گاه ما و شما آن موضعى است که حقّ تعالى براى شهادت و دفن من مقرّر فرموده است ، و آن کربلا است ، چون به آن بقعه شریفه برسم به نزد من آئید، ملائکه گفتند: اى حجّت خدا! هر حکمى که خواهى بفرما که ما اطاعت مى کنیم و اگر از دشمنى مى ترسى ما همراه توئیم و دفع ضرر ایشان از تو مى کنیم حضرت فرمود که ایشان ضررى به من نمى توانند رسانید تا به محل شهادت خود برسم ، پس ‍ افواج بى شمار از مسلمانان جنّیان ظاهر شده چون به خدمت آن حضرت آمدند گفتند: اى سیّد و بزرگ ما، ما شیعیان و یاوران توئیم آنچه خواهى در باب دشمنان خود و غیر آن بفرما تا ما اطاعت کنیم و اگر بفرمائى جمیع دشمنان ترا در همین ساعت هلاک کنیم بى آنکه خود تعبى بکشى و حرکتى بکنى به عمل آوریم ؛ حضرت ایشان را دعا کرد و فرمود: مگر نخوانده اید این آیه را: اَیْنَما تَکوُنُوا یُدرِکْکُمُ اْلَمْوتُ وَلَوْکُنْتُمْ فی بُروُج مُشَیَّدَةٍ. در قرآن که حقّ تعالى بر جدّمن فرستاد.
یعنى در هر جا باشید در مى یابد شما را مرگ و هر چند بوده باشید در قلعه هاى محکم .
و باز فرموده است :قُلْ لَوْ کُنْتُم فی بُیُوتِکُمْ لَبَرَزَ الَذینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ اْلقَتْلُ اِلى مَضاجِعِهم ؛
یعنى بگو اى محمّد به منافقان که اگر مى بودید در خانه هاى خود البتّه بیرون مى آمدند آنها که برایشان کشته شدن نوشته شده بود به سوى محلّ کشته شدن و استراحت ایشان ،اگر من توقّف نمایم و بیرون نروم به جهاد به که امتحان خواهند کرد این خلق گمراه را و به چه چیز ممتحن خواهند کرد این گروه تباه را و که ساکن خواهد شد درقبر درکربلا که حقّتعالى بر گزیده است آن را در روزى که زمین راپهن کرده است و آن مکان شریف را پناه شیعیان من گردانیده و بازگشت به سوى آن بقعه مقدّسه راموجب ایمنى دنیا و آخرت ایشان ساخته ولیکن به نزد من آئید در روز عاشوراء که در آخر آن روز من شهید خواهم شد در کربلا در وقتى که احدى از اهل بیت من نمانده باشد که قصد کشتن او نمایند و سر مرا براى یزید پلید ببرند. پس جنّیان گفتند که اى حبیب خدا، اگر نه آن بود که اطاعت امر تو واجب است ومخالفت تو ما راجایز نیست هرآینه مى کشتیم جمیع دشمنان تراپیش از آنکه به تو برسند. حضرت فرمود که به خدا سوگند که قدرت ما بر ایشان زیاده از قدرت شما است ولیکن مى خواهیم که حجّت خدا را بر خلق تمام کنیم وقضاى حقّ تعالى را انقیاد نمائیم .(68)
شیخ ممجّد آقاى حاجى میرزا محمّد قمى صاحب (اربعین حسینیه ) دراین مقام فرمود:
شعر :
گفت من با این گروه بد ستیز
دادخواهى دارم اندر رستخیز
کربلا گردیده قربانگاه من
هست هفتاد ودوتن همراه من
بقعه من کعبه اهل دل است
مر گروه شیعیان را معقل است
گربمانم من به جاى خویشتن
پس که مدفون گردد اندر قبر من
تاپناه خیل زَوّ اران شود
شافع جرم گنهکاران شود
امتحان مردم برگشته خو
کى شود گر من گریزم از عدو
موعد من با شما در کربلا است
روزعاشورا که روز ابتلا است

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.