امام حسین علیه السلام

یکی از نشانه های جهل و نادانی ، نزاع و جدال با غیر اهل فکر است

امام حسین علیه السلام

یکی از نشانه های جهل و نادانی ، نزاع و جدال با غیر اهل فکر است

در ذکر اخبارى که در شهادت آن حضرت رسیده (52)

شیخ جعفر بن قولویه روایت کرده است از سلمان که گفت : نماند در آسمانها ملکى که به خدمت حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم نیامد و تعزیت نگفت آن حضرت را در مصیبت فرزندش حسین علیه السّلام ، و همه خبر دادند آن حضرت را به ثوابى که حقّ تعالى به شهادت او کرامت فرموده است و هر یک آوردند براى آن حضرت آن تربت را که آن مظلوم را در آن تربت به جور و ستم شهید خواهند کرد و هر یک که مى آمدند حضرت مى فرمود که خداوندا مخذول گردان هر که او را یارى نکند و بکش هرکه او را بکشد، و ذبح کن هر که او را ذبح کند و ایشان را به مطلب خود نرسان .
راوى گفت : دعاى آن حضرت در حقّ ایشان مستجاب شد و یزید بعد از کشتن آن جناب تمتّعى از دنیا نبرد حقّ تعالى به ناگاه او را گرفت . شب مست خوابید صبح او رامرده یافتند مانند قیر سیاه شده بود.
وهیچ کس نماند از آنها که متابعت او کردند در قتل آن حضرت یا درمیان آن لشکر داخل بودند مگرآنکه مبتلا شدند به دیوانگى یا خوره یا پیسى واین مرضها درمیان اولاد ایشان نیزبه میراث بماند(53)
و نیز از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام روایت کرده است که چون حضرت امام حسین علیه السّلام در کودکى به نزد حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم مى آمد،آن حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام رامى فرمود که یا على ، اورابراى من نگاه دار پس اورا مى گرفت و زیر گلوى او را مى بوسید و مى گریست !روزى آن امام مظلوم گفت :اى پدر!چراگریه مى کنى ؟حضرت فرمود:اى فرزند گرامى !چون نگریم که موضع شمشیر دشمنان را مى بوسم حضرت امام حسین علیه السّلام گفت که اى پدر! من کشته خواهم شد؟فرمود: بلى ، واللّه تو و برادرتو وپدر تو همه کشته خواهید شد،امام حسین علیه السّلام گفت : پس قبرهاى مااز یکدیگر دور خواهد بود؟حضرت فرمود:بلى اى فرزند، امام حسین علیه السّلام گفت :پس که زیارت ماخواهد کرد از امّت تو؟ پس حضرت فرمود که زیارت نمى کنند مرا وپدر ترا وبرادر ترا مگر صدّیقان از امّت من .(54)
ونیز ازحضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که فرمود: روزى حضرت امام حسین در دامن حضرت رسول علیه السّلام نشسته بود حضرت با اوبازى مى کرد واورا مى خندانید پس عایشه گفت :یارسول اللّه !چه بسیار خوش دارى این طفل را!حضرت فرمود که واى برتو!چگونه دوست ندارم آن را وخوش نیاید مراازاو وحال آنکه این فرزند میوه دل من است ونوردیده من است وبه درستى که امّت من اورا خواهند کشت پس هرکه بعدازشهادت او،او رازیارت کند حقّ تعالى براى اویک حجّ ازحجّهاى من بنویسد، عایشه تعجّب کرداز روى تعجّب گفت که یک حجّازحجّهاى تو؟حضرت فرمود:بلکه دو حجّاز حجّهاى من باز او تعجّب کرد،حضرت فرمود: بلکه چهار حجّ وپیوسته او تعجّب مى کرد وحضرت زیاده مى کرد و تاآنکه فرمود: نود حجّ از حجّهاى من که با هر حجّى عمره بوده باشد.(55)
و شیخ مفید و طبرسى و ابن قولویه و ابن بابویه (رضوان اللّه علیهم ) به سندهاى معتبره از اصبغ بن نباته و غیره روایت کرده اند که روزى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام بر منبر کوفه خطبه مى خواند و مى فرمود که از من بپرسید آنچه خواهید پیش از آنکه مرا نیابید، پس به خدا سوگند که هر چه سؤ ال کنید از خبرهاى گذشته و آینده البتّه به آن شما را خبر مى دهم ؛ پس سعد بن (56)ابى وقاص (57) برخاست و گفت : یا امیرالمؤ منین ! خبر ده مرا که در سر و ریش من چند مو هست ؟ حضرت فرمود که خلیل من رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم خبر داد که تو این سؤ ال از من خواهى کرد و خبر داد او مرا که چند مو در سر و ریش تو هست و خبر داد که در بن هر موئى از تو شیطانى هست که ترا گمراه مى کند و در خانه تو فرزندى هست که فرزند من حسین را شهید خواهد کرد، و اگر خبر دهم عدد موهاى ترا تصدیق من نخواهى کرد ولیکن به آن خبرى که گفتم حقیقت گفتار من ظاهر خواهد شد و در آن وقت عمر بن سعد کودکى بود و تازه به رفتار آمده بود لعنة اللّه علیه (در روایت (ارشاد) و(احتجاج )اسم سعد برده نشده بلکه دارد مردى برخاست و این سؤ ال را نمود و حضرت همان جواب را فرمود و در آخر فرمود اگر نه آن بود که آنچه پرسیدى برهانش مشکل است به تو خبر مى دادم عدد موهاى ترا لکن نشانه آن همان بچه تو است الخ .(58)
حمیرى در (قُرب الا سناد) از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که حضرت امیرالمومینن علیه السّلام با دو کس از اصحاب خود به زمین کربلا رسید چون داخل آن صحرا شد آب از دیده هاى مبارکش ریخت فرمود که این محل خوابیدن شتران ایشان است و این محل فرود آوردن بارهاى ایشان است و در اینجا ریخته مى شود خونهاى ایشان ، خوشا به حال تو اى تربت که خونهاى دوستان خدا بر تو ریخته مى شود.(59)
شیخ مفید روایت کرده است : عمر بن سعد به حضرت امام حسین علیه السّلام گفت که نزد ما گروهى از بى خردان هستند که گمان مى کنند من تو را خواهم کشت ، حضرت فرمود که آنها بى خردان نیستند ولیکن عُلما و دانایانند، امّا به این شادم که بعد از من گندم عراق نخواهى خود مگر اندک زمانى .(60)
و شیخ صدوق از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده است که امام حسین علیه السّلام روزى بر امام حسن علیه السّلام وارد شد چون چشم وى بر برادر افتاد گریست و فرمود: اى اباعبداللّه ! چه به گریه در آورد؟
گفت گریه من به جهت بلائى است که به تو مى رسد، امام حسن علیه السّلام فرمود: آنچه به من مى رسد سمّى است که به من مى دهند ولکن لایَوْمَ کَیَْومِک ؛ روزى چون روز تو نیست ! سى هزار نفر به سوى تو آیند همه مدّعى آن باشند که از امّت جدّ تواَند و منتحل دین اسلامند و اجتماع بر قتل و ریختن خون وانتهاک حرمت و سبى نساء و ذَرارى و غارت مال و متاع تو مى کنند و در این هنگام لعنت بر بنى امیّه فرود مى آید و آسمان خون مى بارد و هر چیز بر تو مى گرید حتّى وحوش در بیابانها و ماهیها در دریاها.(61)
مؤ لّف گوید: که الحق اگر متاءمّل بصیرى ملاحظه کند مصیبتى اعظم از این مصیبت نخواهد دید که از اوّل دنیا تا کنون بعد از مراجعه به تواریخ و سِیَر واقعه اى به این بزرگى ندیدیم که پیغبرزاده خودشان را با اصحاب و اهل بیت او یک روز بکشند و رحل و متاع او را غارت کنند و خِیام او را بسوزانند و سر او را و اصحاب و اولاد او را با عیال و اطفال شهر به شهر ببرند و یکسره پشت پاى به ملّت و دینى که اظهار انتساب به او مى کنند بزنند و سلطنت و قوّت ایشان استناد به همان دین باشد نه دین دیگر و ملّت دیگر.
ما سَمِعْنا بِهذا فی آباءنا اْلاَوَّلینَ فَاِنّالِلّهِ وَ انّا اِلَیْهِ راجعُونَ مِنْ مُصیبَةٍ ما اَعْظَمَها وَاَوْجَعَها وَاَنْکاها لِقُلُوبِ اْلمُحِبّینَ وَللّهِ دَرَّمَهْیار حَیْثُ قالَ:
شعر :
یُعَظِّموُنَ لَهُ اَعْوادَ مَنْبَرِهِ
وَ تَحْتَ اَرْجُلِهِمْ اَوْلادَهُ وَضَعُوا
بِاَىِّ حُکْمٍ بَنوُهُ یَتْبَعوُنَکُمُ
وَ فَخْرُکُمْ اَنَّکُمْ صَحْبٌ لَهُ تَبَعٌ (62)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.