امام حسین علیه السلام

یکی از نشانه های جهل و نادانی ، نزاع و جدال با غیر اهل فکر است

امام حسین علیه السلام

یکی از نشانه های جهل و نادانی ، نزاع و جدال با غیر اهل فکر است

در ولادت با سعادت حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام

مشهور آن است که ولادت آن حضرت در مدینه در سوم ماه شعبان بوده ، وشیخ طوسى رحمه اللّه روایت کرده که بیرون آمد توقیع شریف به سوى قاسم بن عَلاءِ همدانى وکیل امام حسن عسکرى علیه السّلام که مولاى ما حضرت حسین علیه السّلام در روز پنجشنبه سوّم ماه شعبان متولّد شده ، پس آن روز را روزه دار و این دعا را بخوان :(اَللّهَمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِحَقِ الْمَوْلوُدِ فى هذَا الْیَوْم (1)...) و ابن شهر آشوب رحمه اللّه ذکر کرده که ولادت آن حضرت بعد از ده ماه و بیست روز از ولادت برادرش امام حسن علیه السّلام بوده و آن روز سه شنبه یا پنجشنبه پنجم ماه شعبان سال چهارم از هجرت بوده ، و فرموده روایت شده که ما بین آن حضرت و برادرش فاصله نبوده ،مگر به قدر مدّت حمل و مدّت حمل ،شش ماه بوده است (2). و سیّد بن طاوس و شیخ ابن نما و شیخ مفید در(ارشاد)نیز ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ذکر فرموده اند،(3)و شیخ مفید در(مقنعه ) و شیخ در (تهذیب ) و شهید در (دروس )،آخر ماه ربیع الاوّل ذکر فرموده اند،(4) و به این قول درست مى شود روایت (کافى ) ازحضرت صادق علیه السّلام که ما بین حسن و حُسین علیهماالسّلام طُهرى فاصله شده و ما بین میلاد آن دو بزرگوار شش ماه و ده روز واقع شده (5) واللّه العالِم . و بالجمله ؛ اختلاف بسیار در باب روز ولادت آن حضرت است

کیفیت ولادت آن جناب

شیخ طوسى رحمه اللّه و دیگران به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السّلام نقل کرده اند که چون حضرت امام حسین علیه السّلام متولد شد، حضرت رسول صلى اللاه علیه و آله و سلّمَّسْماء بنت عُمَیْس را فرمود که بیاور فرزند مرا اى اَسْماء، اَسْماء گفت : آن حضرت را در جامه سفیدى پیچیده به خدمت حضرت رسالت صلى اللّه علیه و آله و سلّم بردم ، حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت ، پس جبرئیل نازل شد و گفت : حق تعالى ترا سلام مى رساند ومى فرماید که چون على علیه السّلام نسبت به تو به منزله هارون است نسبت به موسى علیه السّلام پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام کن که شبیر است و چون لغت تو عربى است او را حسین نام کن . پس حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم او را بوسید وگریست و فرمود که ترا مصیبتى عظیم در پیش است خداوندا! لعنت کن کشنده او را پس فرمود که اَسْماء،این خبر را به فاطمه مگو. چون روز هفتم شد حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود که بیاور فرزند مرا، چون او را به نزد آن حضرت بردم گوسفند سیاه وسفیدى از براى او عقیقه کرد یک رانش را به قابله داد و سرش را تراشید و به وزن موى سرش نقره تصدّق کرد و خلوق بر سرش مالید، پس او رابر دامن خود گذاشت و فرمود:اى ابا عبداللّه ! چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو، پس بسیار گریست . اَسماء گفت : پدر و مادرم فداى تو باد این چه خبر است که در روز اوّل ولادت گفتى و امروز نیز مى فرمائى و گریه مى کنى ؟! حضرت فرمود: که مى گریم بر این فرزند دلبند خود که گروهى کافر ستمکار از بنى امیّه او را خواهند کشت ، خدا نرساند به ایشان شفاعت مرا، خواهد کشت او را مردى که رخنه در دین من خواهد کرد و به خداوند عظیم کافر خواهد شد، پس گفت : خداوندا! سئوال مى کنم از تو در حقّ این دو فرزندم آنچه راکه سئوال کرد ابراهیم در حقّ ذُریّت خود، خداوندا! تو دوست دار ایشان را و دوست دار هر که دوست مى دارد ایشان را و لعنت کن هر که ایشان را دشمن دارد لعنتى چندان که آسمان و زمین پر شود.(6)
شیخ صدوق و ابن قولویه و دیگران از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده اند که چون حضرت امام حسین علیه السّلام متولّد شد حقّ تعالى جبرئیل را امر فرمود که نازل شود با هزار ملک براى آنکه تهنیت گوید حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم را از جانب خداوند و از جانب خود، چون جبرئیل نازل مى شد گذشت در جزیره اى از جزیره هاى دریا، به ملکى که او را (فطرس ) مى گفتند و از حاملان عرش الهى بود.وقتى حق تعالى او را امرى فرموده بود و او کندى کرده بود پس حقّ تعالى بالش را در هم شکسته بود و او را در آن جزیره انداخته بود پس فطرس هفتصد سال در آنجا عبادت حق تعالى کرد تا روزى که حضرت امام حسین علیه السّلام متولّد شد.
و به روایتى دیگر حقّ تعالى او را مخیّر گردانید میان عذاب دنیا و آخرت ، او عذاب دنیا را اختیار کرد پس حقّ تعالى او را معلّق گردانید به مژگانهاى هر دو چشم در آن جزیره و هیچ حیوانى در آنجا عبور نمى کرد و پیوسته از زیر او دود بد بوئى بلند مى شد چون دید که جبرئیل با ملائکه فرود مى آیند از جبرئیل پرسید که اراده کجا دارید؟ گفت : چون حقّ تعالى نعمتى به محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم کرامت فرموده است ، مرا فرستاده است که او را مبارک باد بگویم ، ملک محمّد صلى اللّه علیه و آله و سلّم کرامت فرموده است ، مرا فرستاده است که او را مبارک باد بگویم ، ملک گفت : اى جبرئیل ! مرا نیز با خود ببر شاید که آن حضرت براى من دعا کند تا حقّ تعالى از من بگذرد. پس جبرئیل او را با خود برداشت و چون به خدمت حضرت رسالت صلى اللّه علیه و آله و سلّم رسید تهنیت و تحّیت گفت و شرح حال فطرس را به عرض رسانید. حضرت فرمود که به او بگو که خود را به این مولود مبارک بمالد و به مکان خود بر گردد. فطرس خویشتن را به امام حسین علیه السّلام مالید،بال برآورد و این کلمات را گفت و بالا رفت عرض کرد: یا رسول اللّه ! همانا زود باشد که این مولود را امّت تو شهید کنند و او را بر من به این نعمتى که از او به من رسید مکافاتى است که هر که او را زیارت کند من زیارت او را به حضرت حسین علیه السّلام برسانم ، و هر که بر او سلام کند من سلام او را برسانم ، و هر که بر او صلوات بفرستد من صلوات او را به او مى رسانم .(7)
و موافق روایت دیگر چون فطرس به آسمان بالا رفت مى گفت کیست مثل من حال آنکه من آزاد کرده حسین بن علىّ و فاطمه و محمّدم علیهماالسّلام .(8)
ابن شهر آشوب روایت کرده که هنگام ولادت امام حسین علیه السّلام فاطمه علیهاالسّلام مریضه شد و شیر در پستان مبارکش خشک گردید رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم مُرضِعى طلب کرد یافت نشد پس ‍ خود آن حضرت تشریف آورد به حجره فاطمه علیهاالسّلام و انگشت ابهام خویش را در دهان حسین مى گذاشت و او مى مکید. بعضى گفته اند که زبان مبارک را در دهان حسین علیه السّلام مى گذاشت و او را زقه مى داد چنانچه مرغ جوجه خود را زقه مى دهد تا چهل شبانه روز رزق حسین علیه السّلام را حقّ تعالى از زبان پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم گردانیده بود، پس روئید گوشت حسین علیه السّلام از گوشت پیغمر صلى اللّه علیه و آله و سلّم ، و روایات به این مضمون بسیار است .(9)
و در (علل الشّرایع ) روایت شده که حال امام حسین علیه السّلام در شیر خوردن بدین منوال بود تا آنکه روئید گوشت او ازگوشت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم و شیر نیاشامید از فاطمه علیهاالسّلام و نه از غیر فاطمه .(10)
و شیخ کلینى در (کافى )از حضرت صادق علیه السّلام روایت کرده که حسین علیه السّلام از فاطمه علیهاالسّلام واز زنى دیگر شیر نیاشامید او را به خدمت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم مى بردند حضرت ابهام مبارک را در دهان او مى گذاشت و او مى مکید واین مکیدن اورا، دو روز سه روز کافى بود.پس گوشت و خون حسین علیه السّلام ازگوشت و خون حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم پیدا شد و هیچ فرزندى جز عیسى بن مریم و حسین بن على علیه السّلام شش ماهه از مادر متولّد نشد که بماند ،(11) و در بعضى روایات به جاى عیسى ، یحیى نام برده شده . عَرَبیّه : (قائل سیّد بحر العلوم است )
شعر :
لِلّهِ مُرْتَضِعٌ لَمْ یَرْتَضِعْ اَبَداً
مِنْ ثَدْىِ اُنْثى وَ من طه مَراضِعُهُ

در بیان فضائل و مناقب و مکارم اخلاق آن حضرت علیه السّلام

از(اربعین مؤ ذّن ) و (تاریخ خطیب ) و غیره نقل شده که جابر روایت کرده که رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمود: خداوند تبارک و تعالى فرزندان هر پیغمبرى را از صُلبْ او آورد وفرزندان مرا از صلب من و از صلب علىّ بن ابى طالب علیه السّلام آفرید...  ادامه مطلب ...

در بیان ثواب بکاء و گفتن و خواندن مرثیه و اقامه مجلس عزاء براى آنحضرت

شیخ جلیل کامل جعفر بن قولویه در (کامل )از ابن خارجه روایت کرده است که گفت : روزى در خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودیم و جناب امام حسین علیه السّلام را یاد کردیم حضرت بسیار گریست و ما گریستیم ، پس حضرت سر برداشت و فرمود که امام حسین علیه السّلام مى فرمود: که منم کشته گریه و زارى ، هیچ مؤ منى مرا یاد نمى کند مگر آنکه گریان مى گردد.(39)
ونیز روایت کرده است که هیچ روزى حسین بن علىّ علیه السّلام نزد جناب صادق علیه السّلام مذکور نمى شد که کسى آن حضرت را تا شب متبسّم بیند و در تمام آن روز محزون و گریان بود و مى فرمود که جناب امام حسین علیه السّلام سبب گریه هر مؤ من است .(40) 
ادامه مطلب ...

پی نوشتها

--- پاورقى ---
1- (مصباح المتهّجد) ص 572.
2- (المناقب ) ابن شهر آشوب 4/84.
3- (سوگنامه کربلا) ترجمه لهوف ابن طاوس ، ص 34، (مثیر الا حزان ) ابن نما، ص 16 ، (ارشاد) شیخ مفید 2/27.
4- (تهذیب الاحکام )6/39،(دروس ) شهید اوّل 2/8.
5- (الکافى ) ،1/464،حدیث دوم .
6- (امالى شیخ طوسى )ص 367،مجلس 13،حدیث 781.
7-(امالى شیخ صدوق ) ص 200، مجلس 28، حدیث 215، (کامل الزیارات ) ابن قولویه ص 64، باب بیستم ، حدیث اول .
8-(بحار الانوار) 43/245.
9- (مناقب ) ابن شهر آشوب 4/57.
10-(علل الشرایع ) ص 243، باب 156، حدیث سوم .
11- (الکافى ) 1/464،حدیث چهارم .
12- سوره آل عمران (3)، آیه 61.
13- سوره احزاب (33)، آیه 40.
14- (شرح نهج البلاغه ) ابن ابى الحدید11/26 و 27.
15- (مستدرک الصحیحین )3/166.
16-(منافب ) ابن شهر آشوب 3/433.
17-(ذخائر العقبى ) ص 130.
18- سوره نساء(4)،آیه 64.
19-(مناقب ) ابن شهر آشوب 3/451.
20-(مناقب ) ابن شهر آشوب 4/78.
21- (تهذیب الاحکام )2/67، (مناقب )ابن شهر آشوب 4/81.
22-(مناقب ) ابن شهر آشوب 3/442.
23-(مناقب ) ابن شهر آشوب 3/442 از (امالى ) مفید نیشابورى نقل کرده .
24-(منتخب طریحى )ص 121.
25-(تفسیر عیّاشى )2/257.
26-(اشعار اعرابى )

لَمْ یَخِبِ الانَ مَنْ رَجاکَوَمَنْ
مِنْ دؤ نِ بابِکَ الحَلقَة
اَنْتَ جَوادٌ وَ اَنْتَ معْتَمَدٌ
اَبوکَ قَدْکان قاتِلَ الْفَسَقَة
لَوْلاَ الَّذی کانّ مِنْ اَوئِلِکُمْ
کانَتْ عَلَیْنَا الْجَحیمُ مُنْطَبَقة
27-اشعار حضرت امام حسین علیه اَّلاف التحیة و الثناء:
خُذْهافَاِنّی اِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ
وَاعْلَمْ باَنّی عَلَیْکَ ذوُ شَفَقَة
لَوْکانَ فی سَیْرنَا الْغَداةُ عَصاً
اَمْسَتْ سمانا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَةُ
لکِنَّ رَیْبَ الزَّمانِ ذوُغِیر
وَالْکَفُّ مِنّى قَلیلَة النّفَقَةِ
(شیخ عبّاس رحمه اللّه )
28- سوره اعراف (7)، آیه 199-202.
29-سوره یوسف (12) آیه 92.
30- سوره انعام (6)آیه 124.
31- (مقتل خوارزمى )ص 225-227،چاپ دار انوار الهدى .
32- (مناقب ) ابن شهر آشوب 4/73.
33-(مناقب ) ابن شهر آشوب 4/76.
34-(عقد الفرید) 4/171.
35-(مناقب )ابن شهر آشوب 4/83
36-(مناقب )ابن شهر آشوب 3/447
37-(مناقب )ابن شهر آشوب 4/92
38- (بحارالانوار) 44/188
39- (کامل الزیارات ) ابن قولویه ص 117، چاپ صدوق .
40-(همان ماءخذ) ص 116،باب 36
41-(امالى شیخ طوسى ) ص 115،حدیث 178،(امالى شیخ مفید) ص 338، مجلس 40.
42- (بحار الا نوار) 44/282.
43- (رجال کشّى )2/574.
44- (معاهد التنصیص )3/96؛ (الاَغانى ) 17/26.
45-(امالى شیخ صدوق )ص 190،مجلس 27،حدیث 199.
46- (امالى شیخ صدوق ) ص 191-193، مجلس 27 ،حدیث 1و2.
47-(کامل الزیارات )ص 111،باب 33.
48-(کامل الزیارات ) ص 110،باب 32.
49-(همان ماءخذ) ص 108، حدیث 6.
50-(کامل الزیارات )ص 83 باب 26.
51-(کامل الزیارات ) ص 114، باب 34.
52-(امالى شیخ طوسى ) ص 6، حدیث 268.
53-(کامل الزیارات ) ص 59، باب 17.
54-(کامل الزیارات ) ص 68-69،باب 22.
55-(کامل الزیارات ) ص 67،باب 22.
56-این است که این مکالمه در کوفه واقع شده در زمان خلافت ظاهرى حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام و بنابراین ، عمر بن سعد در کربلا تقریبا بیست و پنج سال داشت شش سال از عمر نحسش گذشته بود پس آنچه از کتب غیره معتبره وارد شده که ابن سعد در زمان رسول خدا صلى اللّه علیه و آله بوده بى اصل است و اگر بعضى از علماى عامّه ولادت او را در روز کشته شدن عمر نوشته اند شاید اشتباه بر ناقل شده و مراد روز کشته شدن عثمان باشد و مناسب لفظ (یحبو)و(یدرج ) در این روایت معتبر هم همین است .
و بر فرض اگر درست باشد، عمر سعد در کربلا سى و هفت ساله تقریباً بوده ، به هر حال ، آنچه در اَلْسِنَه عوام مشهور است که از عمر سعد به ریش سفید صحراى کربلا تعبیر مى کنند بى ماءخذ است . و اللّه العالم (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
57-به مطالب مقصد سوم مراجعه شود در وقایع روز عاشورا.
58-(ارشاد) شیخ مفید 1/330 (اعلام الورى ) 1/344
59- (قرب الا سناد)صفحه 26، حدیث 87، چاپ مؤ سسه آل البیت علیه السّلام
60-(ارشاد) شیخ مفید 2/131-132
61-(امالى شیخ صدوق ) صفحه 177، مجلس 24، حدیث 179.
62-(بحار الانوار) 45/143.
63- ذکر این سه نفر تا آخر کلام ایشان بعد از آمدن ولید موافق روایت ابن شهر آشوب و غیره است ولکن مخفى نماند که آنچه در تاریخ ضبط شده فوت عبد الرحمن بن ابى بکر است در زمان سلطنت معاویه . (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
64- (بحار الانوار) 44/329.
65- سوره قصص (28)،آیه 21.
66-(ارشاد) شیخ مفید 2/35.
67-(بحار الانوار)45/88.
68-(جلاء العیون ) علامه مجلسى ص 602.
69- سوره قصص (28)،آیه 22.
70- بنون و جیم و باء مفتوحات قاله ابن الاثیر.
71- بجیله کحنیفة قبیلة والنسبة بجَلى کحنفّى .
72- سوگنامه کربلا (ترجمه لهوف ابن طاوس ) ص 68-70
73- به تقدیم یاء مثناة بر ثاء مثلثه .
74- سوره روم (30)، آیه 60.
75- (لؤ لؤ و مرجان ) ص 102.
76-(سوگنامه کربلاء)، ترجمه لهوف ص 80-82.
77- (تاریخ طبرى ) 6/184، تحقیق : صدقى جمیل العطار
78- (ارشاد) شیخ مفید 2/41.
79- (تاریخ طبرى ) 6/189، (مقاتل الطالبیین ) ابوالفرج اصفهانى ص 100.
80-(تاریخ طبرى ) 6/193 از (ابومِخْنَف ) نقل کرده است .
81- (کامل بهائى )، عماد الدین طبرى 2/275، چاپ مرتضوى .
82- یقال مارَت نَفْسه شُعاعاً اى تفرّقت من الخوف .
83-(مروج الذهب ) مسعودى 3/59، (مقاتل الطالبیین ) ص 106.
84- (جلاء العیون ) ص 618 و 619، (سوگنامه کربلا) ترجمه لهوف ابن طاوس ص 103.
85-
قَدْ اَمَّنَتْهُ وَ لااَمانَ لِغَدْرِها
فَبَدَتْ لَهُ مِمّا یَجِنُّ عَلائِمُ
وَ اَسَرَتْهُ مُلْتَهِبَ الْفؤ ادِ مِنَ الظّماءِ
وَ لَهُ عَلَى الْوَجَناتِ دَمْعُ ساجِمٌ
لَم یَبْکِ مِنْ خَوفٍ عَلى نَفْس لَهُ
لکِنَّهُ اَبْکاهُ رَکبٌ قادِمٌ
یَبْکى حُسَیْناً اَنْ یُلاقى مالَقى
مِنْ غَدْرِهِمْ فَتُباحُ مِنْهُ مَحارِمٌ
86- طلبیدن بکر بن حمران موافق روایت ابن شهر آشوب درست نیاید؛ چه او نقل کرده که مسلم بکر را درمعرکه قتال به درک فرستاد.(شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
87- (مقاتل الطالبیین ) ابوالفرج ص 108 و 109.
88- در رؤ یاى صادقه میرزا یحیى ابهرى است که حضرت امام حسین علیه السّلام را دید در حرم مطّهر بین ضریح و در وسطى ایستاده بود و نور جلالش مانع از مشاهده جمالش است و پیرمرد محاسن سفیدى پشت به دیوار مقابل آن حضرت ایستاده در کمال ادب چون خواست داخل حرم شود آن پیرمرد مانع شد به ملاحظه حضرت فاطمه و خدیجه کبرى و حضرت رسول و امیرالمؤ منین علیهماالسّلام که در حرم بودند و گفت دانستم که پیغمبرانى که از اجداد آن حضرت بودند با امامان داخل حرم بودند، مى گوید پس من قهقرى بیرون آمدم از حرم تا دَرِ رواق آنجا ایستادم . پس نقل کرده شفا گرفتن خود را از حضرت تا آنکه گفته دیدم در پهلوى خود ایستاده شیخ جلیلى که محاسنش سفید است پس با وى گفتم : شیخنا! این پیرمرد که محاسن سفید دارد و خارج از م شد او متوّلى است ؟ فرمود او را نشناختى با اینکه زیادتر از یک ساعت است که به او متوسّل شده اى ؟! گفتم به حق این امام نشناختم او را! فرمود: او حبیب بن مظاهر است . گفتم : از کجا دانستى که من متوسّل به حبیب شده ام زیادتر از یک ساعت ؟ فرمود: ما مى دیدیم ترا پس خجالت کشیدم که اسم او را بپرسم چون از دست من رفت از شخص دیگرى پرسیدم اسم او را، گفت : هانى بن عروه بود. پس تاسّف خوردم که چرا او را نشناختم تا دامنش را بگیرم (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
89- (حبیب السّیر) 2/43، چاپ خیّام .
90- (مروج الذهب ) 3/59.
91- (تذکرة الخواص ) سبط ابن جوزى ص 219
92- (مقاتل الطالبیین ) ص 86 به جاى (علیه ) ، (حلیه ) ذکر شده است .
93- هدیة الزائرین ص 215 - 218، چاپ تبریز، 1343 ق
94-کساقطة لفظاً و معنًى .
95- (زرود) اسم آن منزل است که خبر شهادت مسلم رسید چنانچه خواهد آمد. ان شاءاللّه
96-(امالى شیخ صدوق ) ص 143، حدیث 145.در متن (یا حىّ یا قیوّم ) و (یا حىّ یا حکیم یا حلیم )ذکر شده بود که با متن (امالى ) تصحیح شده و در متن آورد شد.
97-(سوگنامه کربلا) ترجمه لهوف ابن طاوس ص 115.
98- (سوگنامه کربلا) ص 121.
99- مراد از (عبادله ) عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن زبیر و عبداللّه بن عمر است (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه
100- (مقاتل الطالبیین ) ص 110
101- (مقاتل الطالبیین ) ص 110
102- (مقاتل الطالبیین ) ص 111،به جاى (قَنْبَرة )، (قُبَّرَةٍ) آمده است
103- (سوگنامه کربلا) (ترجمه لهوف ) ص 129
104- (ارشاد) شیخ مفید 2/68و69
105-ضمّ حاء مهمله و فتح صاد) ابن تمیم (تاء نقطه دار با دو میم ) و بعضى نمیر گفته اند و شاید این غلط باشد. ابن ابى الحدید گفته که تمیم بن اسامة بن زبیر بن ورید تمیمى همان کس است که وقتى امیرالمومنین علیه السّلام فرمود: سلونى قَبْلَ اَنْ تَفْقِدونى پرسید چند مو در سر من است ؟ حضرت فرمود: به خدا قسم مى دانم ولکن کجا است برهان آن یعنى از کجا معلوم کنم بر تو که عددش همان است که من مى گویم و من خبر داده شده ام به مقام تو و به من گفته شده که بر هر موئى از موى سر تو ملکى است که ترا لعنت مى کند و شیطانى است که ترا به حرکت در مى آورد.
که گفتم آن است که در خانه تو بچه اى است که مى کُشد پسر پیغمبر را یا تحریص مى کند بر قتل او و چنان بود که آن حضرت فرموده بود پسر تمیم . حُصین (به صاد مهمله ) آن روز طفلى کوچک بود که شیر مى خورد پس زنده ماند تا اینکه سر کرده سرهنگان ابن زیاد شد و ابن زیاد او را فرستاد به سوى ابن سعد که در باب حسین علیه السّلام مسامحه نکند و با او کارزار کند و ابن سعد را بترساند از مخالفت ابن زیاد در تاءخیر قتل امام حسین علیه السّلام لاجرم صبح همان شب که حصین بن تمیم این رسالت را براى عمر سعد آورد حسین علیه السّلام کشته شد. انتهى .
فقیر گوید که سبط ابن الجوزى در (تذکرة ) نقل کرده که بعضى قاتل امام حسین علیه السّلام را حصین گفته اند، گویند تیرى به آن حضرت زد پس فرود آمد و سر مبارکش را جدا کرد.
وَ عَلَّقَ رَاْسَه فى عُنُقٍ لیتَقَرَّبَ بِهِ اِلى ابْنِ زِیاد عَلَیْهِ لَعائن اللّهِ. (تذکرة الخواص )، ص 228 (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
106- و به روایت سیّد براى سلیمان بن صُرد و مسبّب بن نَجَبَه و رفاَعة و جماعتى از شیعیان نوشت (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
107-(ارشاد) شیخ مفید 2/70.
108-(سوگنامه کربلا) سیّد ابن طاوس ص 139.
109- سوره احزاب (33)،آیه 23.
110- سوره توبه (9) آیه 51.
111-(ارشاد) شیخ مفید 2/72.
112-(ارشاد) شیخ مفید 2/73.
113- (سوگنامه کربلا) (ترجمه لهوف سیّد ابن طاوس )ص 133
114-(سوگنامه کربلاء) ص 137.
115-(الکافى ) 1/398.
116- (سوگنامه کربلا) (ترجمه لهوف سیّدبن طاوس ) ص 131.
117- (ارشاد) شیخ مفید 2/76و77.
118- سوره احزاب (33)، آیه 23.
119-(ارشاد) شیخ مفید 2/81 و 82.
120-(ارشاد) شیخ مفید 2/75-95، (سوگنامه کربلا) ترجمه لهوف ص 137-147.
121- (مقاتل الطالبیین ) ابوالفرج اصفهانى ص 112.
122- (تذکرة الخواص ) سبط ابن جوزى ص 223.
123-(ارشاد)شیخ مفید 2/84 و 86
124-(ارشاد) شیخ مفید 2/86.
125- مکشوف باد که عثمان بن عفّان را مصریان در مدینه محاصره کردند و منع آب از وى نمودند خبر به امیرالمؤ منین علیه السّلام که رسید آن جناب متغیّر شدند و از براى او آب فرستادند و شرح قضیّه او در تواریخ مسطور است .
ا دست آویز دیرینه خود قرار دادند و به مردم اظهار داشتند که عثمان کشته شده با حال تشنگى باید تلافى نمود و به گمان مردم دادند که شورش مردم بر عثمان به صوابدید حضرت امیر علیه السّلام بوده ، در این باب فتنه و بغى و نواصب خونریزیها از مسلمانان کردند تا وقعه کربلا سید، اول حکم که ابن زیاد نمود منع آب از عترت پیغمبر صلى اللّه علیه و آله شد و از زمانى که حکم منع آب شد عمر بن سعد در صدد اجراى این حکم بر آمد و به همراهان و لشکر خود سپردکه نگذارید اصحاب امام حسین از شریعه فرات آب بردارند اگرچه فرات طویل و عریض بود لکن اصحاب حضرت درمحاصره بودند و مکرّر ابن زیاد در منع آب تاءکید کرد عمر بن سعد، عمرو بن حجّاج زبیدى را با پانصد سوار ماءمور کرد که مواظب شرایع فرات باشند و تشنگى سخت شد در اصحاب حضرت .
قب ) نقل شده که سه شبانه روز ممنوع بودند، گاهى چشمه حفر کردند و آن جماعت بى حیا پر کردند، گاهى چاه کندند براى استعمال آب غیر شرب و گاهى شبانگاه حضرت ابوالفضل علیه السّلام تشریف برد و آبى آورد. و در روایت (امالى ) از حضرت سجّاد علیه السّلام مروى است که در على اکبر علیه السّلام با پنچاه نفر رفت در شریعه و آب آورد و حضرت سیدالشّهداء علیه السّلام به اصحاب فرمود: برخیزید و از این آب بیاشامید و این آخر توشه شما است از دنیا و وضو بگیرید و غسل کنید و جامه هاى خود را بشوئید تا کفن باشد براى شما و از صبح عاشورا دیگر م رسول خدا صلى اللّه علیه و آله برسد و معلوم است که هواى گرمسیر در یک ساعت تشنگى چه اندازه کار سخت مى شود و قدر معلوم از تواریخ و اخبار آن است که کشته شدند ذریّه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله با لب تشنه پس چقدر شایسته باشد که دوستان آن حضرت در وقت آشامیدن آب یادى از تشنگى آن سیّد مظلومان نمایند.
و از (مصباح کفعمى ) منقول است که هنگامى که جناب سکینه در مقتل پدر بزرگوار خود آمد جسد آن حضرت را در آغوش گرفت و از کثرت گریستن مدهوش شد و این شعر را از پدر بزرگوار در عالم اغماء شنید:
شیعَتی ما اِنْ شَرِبْتُمْ رَىَّ عَذْبٍ فَاذْکُرُونی
اَوْسَمِعْتُمْ بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبونی مصباح کفعمى ص 967
و ظاهر این است بقیّه اشعارى که به این ردیف اهل مراثى مى خوانند از ملحقات شعرا باشد نه از خود حضرت و نیکو ارداف نموده اند.
ل بهائى ) است که ابن زیاد به مسجد جامع رفت و گفت منادى ندا کرد که مردان جمله با سلاح شهر بیرون بروند از براى جنگ با امام حسین و هر مردى که در شهر باشد او را بکشند و هم نوشته که در کوفه و حوالى آن هیچ مردى نمانده بود الاّ که ابن زیاد طوعا و کرها رانده بود و غیره کار حسین و اصحابش را تمام کند و گفته که راویان احوال ایشان حُمَیْد بن مسلم کِندى که در لشکر ملاعین بود و زینب خواهر امام حسین علیه السّلام و علىّ زین العابدین علیه السّلام اند و حُمَیْد از جمله نیک مردان بود لکن او را به اکراه و اجبار آنجا حاضر کرده بودند. (کامل بهائى ) 2/279.(شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه ).
126-(سوگنامه کربلا) ترجمه لهوف سیّد ابن طاوس ص 157.
127- (ارشاد) شیخ مفید 2/88 و 89.
128-(سوگنامه کربلا) ص 165.
129- (تاریخ طبرى ) 6/224، تحقیق : صدقى جمیل العطّار.
130- (جلاء العیون ) علاّمه مجلسى ص 650.
131- (سوگنامه کربلا) ص 173.
132- در (کامل بهائى ) است که (جون ) غلام ابوذر در کار سلاح سازى دستى تمام داشت 2/280 (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
133-(ارشاد) شیخ مفید 2/93.
134- (ارشاد) شیخ مفید 2/93 و 94.
135-(جلاء العیون ) علامه مجلسى ص 651.
136-(سوگنامه کربلا) ترجمه لهوف ص 175.
137- (تذکرة الخواص ) ص 226.
138- بعضى از اهل اطلاع گفته اند: بدان که آنچه تحقیق شده آن است که موقف حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام در روز عاشورا رو به نقطه مشرق بوده و موقف عمر بن سعد-لعنه اللّه - رو به مغرب و (شفیّه ) همین جایى است که فعلاً میّه ) مى گویند،هنگامى که آب فرات طغیان مى کند مردم از آنجا سوار طرّاده مى شوند مى روند به کوفه و بودن شفیّه حکمیّه به دلیل قصه ضحاک بن عبداللّه مشرقى است که از میان قوم فرار کرد تا رسید به شفیّه که تقریباً نیم فرسخ است از شهر کربلا تا به آنجا ؛ و امّا آنکه موقف عمر بن سعد مواجه مغرب بود به دلیل آنکه میمنه او فرات واقع مى شود و عمرو بن حجّاج موکّل بر فرات در میمنه بوده ؛ و در عبارت طبرى است که گفته : ثُمَ اِنَّ عَمرو بنَ حجّاج حَمَلَ عَلى الحسین علیه السّلام فى مَیمَنَةِ عُمَر بن سَعد.انتهى .
شنیدم از فاضل کامل و مطلع خبیر ماهر جناب آقاى سیّد عبدالحسین کلیدار به بقعه مبارکه حضرت سیّد الشهداء علیه السّلام که مى فرمود (نواویس ) تا نزدیک پل سفید بوده که قبرستان بابل بود و مرده ها را در میان خم مى گذاشتند و دفن مى کردند و فعلاً در آن خمها که پیدا شده خاکى بوده در آتش که مى ریختند بوى گندى از آن ساطع مى شد و کربلا شهرى بوده مقابل (نواویس ) و دو نهر یکى علقمى بوده و یکى نهر نینوا ؛ و نهر علقمى الا ن آثارش هست از طرف عون مى آمده و در سابق که عربانه ها از راه عون به کربلا مى آمد از دل آن نهر مى گذشت و الان آثارش هست تا نزدیک شهر کربلا نزدیک کوره پزى ها که آثارش منطمس مى شود لکن به خط مستقیم اگر کسى بیاید مى رسد به مقام حضرت صادق علیه السّلام و از نزدیک غاضریه و آن نهر از پشت سر قبر مبارک حضرت ابوالفضل علیه السّلام مى گذشته و آن حضرت بر مسنّاة آن شهید کشته . واللّه العالم (شیخ عبّاس قمى علیه السّلام ).
139-(ارشاد) شیخ مفید 2/96.
140-(ارشاد) شیخ مفید 2/98.
141- یعنى اِنْ قتلنا لَمْ یَکُنْ عاراًعَلَینا لاِنّ سَبَبَهُ لَمْ یَکُن عَنْ جُبْن وَ عَدَم اِقْدام عَلَى الْمکافِح وَلکِن سَبَبَه مَنایانا وَ دولة آخرینا و مثل هذا لم یکن عاراً.(شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
142- (سَرى ) کَغتى مهتر و جوانمرد و سختى ، سروات جمع . (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
143- از این کلمه اشارتى به ظهور حجّاج بن یوسف ثَقَفى فرموده ومى تواند مراد مختار بن ابى عبیده ثَقَفى باشد چنانکه علاّمه مجلسى فرموده . (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه )
144- (سوگنامه کربلا)(ترجمه لهوف )ص 179-185.
145-(تاریخ طبرى )6/208، تحقیق : العطّار.
146-(سوگنامه کربلا)ص 189.
147- (تاریخ طبرى )6/230.
148-در(ارشاد)به جاى (دُرَیْد)،ذُوَیْد)ذکرشده که ظاهراً ثبت (ارشاد)صحیح است .
149-(ارشاد)شیخ مفید 2/101.
150-(سوگنامه کربلا) سیدبن طاووس ص 185.
151- (مناقب ) ابن شهر آشوب ، 4/122 .
152- الالف للا طلاق اى : ما یدفنون .(شیخ عبّاس قمّى رحمه اللّه )
153-(رجال نجاشى ) ص 229، شرح حال شماره 606.
154-(ثبیط) به تقدیم المثلثة على الموحدّه مصغَراً.
155- سوره یونس (10)،آیه 58.
156- (تاریخ طبرى )6/183 و 184.
157-(سوگنامه کربلا) ترجمه لهوف ص 187.
158- عُلَیْم بالتّصغیر فَخْذٌ من جناب بالجیم و النوّن الموحّدة و (جناب ) بطن من کلب .
159-ذو مِرَّة به کسر میم أ ی صاحب قوّة .
160- و عَصْب کَفَلْس اى شدّة .
161- و خوّار ککتّان اءی الضّعیف .
162-(ارشاد) شیخ مفید 2/102.
163-(ثُغْرَه ) بالضّم مغاکى در چنبر گردن . لَبان یعنى سینه . و معنى بیت آن است که پیوسته تیر زدن به گودى گلو و سینه او تا حدّى که خون مثل پیراهن بر بدنش احاطه کرد و خون را پیراهن خود نمود. (شیخ عبّاس قمى رحمه اللّه ).
164-(الخَیف ) به فتح خاء موضعى است به مکّه نامیده شده به آن مسجد الخیف . (حَیْف ) بالفتح جَوْر و ستم .
165- (طرف ) اسب کریم .
166- (شبا) تیزى نیزه
167-(اِنْ تَعْقِروا) یعنى اگر پى کنید اسب مرا.
168- سیف مِقصَل کمِنْبرَ: تیغ برّان .
169- (لاناکِلاٍمِنهم ) یعنى نه نکول خواهم کرد از جنگ ایشان و بر نخواهم گشت از ترس .
170-بعضى ها (بَریر)بروزن اَمیر)ثبت کرده اند (ویراستار).
171- ر.ک :(تنقیح المقال )1/167، چاپ سه جلدى .
172- و صاحب (معراج الجنان ) مصیبت وَهب راچنین نظم کرده :
عروس از خیمه سوى رزمگه تاخت
بروى نعش شوهر خویش انداخت
یکى راگفت آن شِمر بَد اَختر
که ملحق ساز این زن رابه شوهر
به یک ضربت رسانید آن منافق
تن مهجور عذرا را به وامق
چو شد کلبى سوى جنّت روانه
بیاسود از غم و رنج زمانه
بروُن آمد دگر شیرى مجاهد
که نام او بُدى عمروبن خالد
به پیش روى عشق عالم افروز
کشید از دل یکى آه جگر سوز
به اشک آلوده باشد این سخن گفت
مُرخّص کن که با یاران شوم جفت .
(شیخ عباس قمى رحمه اللّه )
173-(سوگنامه کربلا)(ترجمه لهوف )ص 195.
174-(الْمذحِجْ) کَمْجلِس بالمعجمه ثم الحاء ثم الجیم .
175- (مُحرج ) آنکه از کارزار رو نگرداند.
176- (ضَبع ) یعنى گفتار.
177-(ازل ) یعنى خفیف و سریع در دویدن .
178- (اَعْرَج ) صفت ضَبْع است نه آنکه لنگ باشد در واقع بلکه ضبع را به عرج توصیف مى کنند چون در وقت راه رفتن به خیال مى اندازد که لنگان لنگان راه مى رود، وگرگ و کفتار در کشتن گوسفندان و فساد در ایشان هر گاه واقع شوند در میان گلّه معروفند به حّدى که مثل مى زنند به ایشان ، (شیخ عبّاس قمّى رحمه اللّه ) و در (مناقب ) به جاى (الضّبع )، (الذئب ) است .
179- سوره احزاب (33)، آیه 23.
180- وَ انَّ بَیْتى فى ذُروى (خ ل )